از غافلان محرم مرا جدا کنید
کم کم پروانه هاى روزدهم راصدا کنید
چیزى دگر به شهادت مولا نمانده است
به مجلس حسین که میروید مرا هم دعا کنید
ای دلم طاقت بیاور،آتش غم میرسد
بر مشامم بوی اسپند محرم میرسد…
از خدا می خوام تو زندگیت فقط یه بار تو دو راهی بمونی
اونم تو بین الحرمین که ندونی پیش حسین زانو بزنی یاعباس
ایام محرم الحرام تسلیت باد!!
آها؛پس درست حدس زده بودم این خانوم بهار امیری هس. بهراد: کارت درس نبود بهار؛ نباید با غریبه ها میومدی. بهار: وای بهراد جوری رفتار میکنی انگار یه دختر بچه ی چهار سالم. بهراد: منظور من از غریبه انسان نبود که هر چی باشه(بعد زمزمه مانند قسمت سوم(نیلوفر) آخ ..آخ ...آخخخـخ! یه ذره آرومـ...اوفـ...تر..اوی! پرستار : بچه جون ،نیزه که از تو شیکمت رد نشدِ که! دارم پانسمان زخمتو عوض میکنم! -آی!حالا نمیشه بتادی نزنین پرستار : عفونت کنه خوبه؟آره والا!عفونت رو تر...آخ...جیح...وای ...میدم...آآآآآآآی مامان بزرگ! پرستار: دختر یه ذره آروم بگیر! هرکی ندونه فکرمیکنه من دارم شکنجه ت می دم. -مگه نمی دید؟! وووووی ننه... پرستار:لا اله الا الله! تخم مرغ پز سوسیسی زخمم بدجور می سوخت و از طرفی از حرص خوردن پرستارِ خندم گرفته بود تخم مرغ پز سوسیسی نافُرم!بالاخره وظیفه خطیر عوض کردن پانسمان توسظ پرستار تموم شد و تونستم یه نفس راحت بکشم.با احتساب اون روز دقیقاً هشت روز بود که بستری بودم.تو این روز هام امیریا و صد البته سپهر و سحر و آیناز بهم سر می زدن. پرستارِ گفته بود سه چار روز می مونم ولی روز سوم، پهلوم موقعی که میخواستم برم آب بخورم خورد به دسته ویلچری که کنار تختم بود و اوایل که زخمم وضعیتش وحشتناک بود باهاش جابه جام میکردن.جاتون ناخالی یَک جوری جیغ زدم که صداش تا تهران رفت! شاید اگه اونجوری نمیکردم کمتر تو بیمارستان می موندم. ولی اونجور که شد،شد هشت روز. نمی دونم چرا این همه؟کلیه م نفله شده بود ، ضربه مغزی که نشده بودم! شده بودم؟ شایدم شدم خودم خبر نداشتم! وااااای،زده به سرم... این صدای تپش قلبم نیست بعد ار رفتن پرستار داشتم لباس هام رو عوض می کردم که یهو یکی عین جن پرید تو اتاق . دیدم آیناز. تعجبی نداشت که مث جن اومد تو آیناز:چطوری گربه شرک ؟ بالاخره مرخص شدی. خوبم خفاش شب!نـ پـ ! دارم تازه بستری میشم. حین سلام و احوال پرسی دوستانه !!! با آیناز،سپهر مث آدم !!!!! اومد تو،نشست رو تخت و شروع کردن به باد کردن و ترکوندن آدامسش.البته عادتش بود ولی نمیدونستم وقتی میدونه از این کار متنفرم هـــی تکرارش میکنه؟ میشه بس کنی؟ یه بار دیگه آدامسشو باد کرد و ترکوند: سپهر: چی چیو بس کنم؟ -همینکه تمرگیدی اینجا،آدامستو هی باد میکنی می ترکونی! دوباره : ساق شلواری توکرکی سپهر: آهان.اونو میگی؟خنده وتکرار کرد! سپهر: نـــع! نمیشه زاخار! قــشــنگ داشت رو مخم طناب بازی میکرد. وقتی دیدم بیخیال نیست شروع کردم به خوندن آهنگ هایی که مطمئن بودم ازشون بیزاره: -تهرانو ال – ای کن/گور بابای ایکن!/برو به دی جی بگو ساسی مانکن پلی کن/... سپهر: اَه! مرض! حالمو به هم زدی!صد بار گفتم این آهنگای خز رو پیش من یکی نخون! تخم مرغ پز سوسیسی برگرفته شده از mamali.blog.ir -هروقت تو چلپ چلوپ و پاپ و پوپ نکردی منم شیش و هشت نمی خونم. سپهر در حالی که با دهن باز آدامس می جوید گفت: سپهر: نیلوفر پا می شم میزنم با آسفالت یکی ت می کنما! هه! مال این حرفا نــیی (نیستی) آخه! سپهر: زاخار جون یه وخ دیدی با یکی از همین سرامیکای تمیز کف بیمارستان کوبیدم تو صورت پیشی ای ت. از اینکه خاک افزاریشو به رخم می کشید عصبانی شدم. درسته دستکش تاچ اسکرین که خاک بعد از آتش قوی ترین عنصرِ.ولی دلیل نمیشه که ارشدش (که سپهرباشِ) هی پز شو به ما بده! جوری که به زور فهمیدم چی گفت رو زه بهار گفت)یه نیمه جنه خواهر
پروردگارا، اجلم را به تأخیر انداز
چند روزیست دلم هوای محرم دارد…
سحر: مثل این که یکی از اقوامشو دید رفت جای اون و گف تخم مرغ پز سوسیسی چند دقیقه ی دیگه میاد. سریع بلند شدم از اتاق زدم بیرون باید میفهمیدم این امیریا چه نسبتی با هم دارن؟ داشتم با عجله از همه رد میشدم و دنبال اونا بودم که سر یه پیچیدم و بهراد همراه یه دختر که شباهت زیادی بهش داشت و مشغول حرف زدن دیدم.سریع برگشتم و طوری ایستادم که من و نبینن ولی من صدا شون و بشنوم. دختره:خوب من چی کار کنم تو نیومدی منم مجبور شدم که با سحر بیام آخه اون ماشین داداشش دستش بود؛بعدش هم قرار بود من و برسونه خونه ولی یکی بهش زنگ زد و گفت یکی از دوستاش تو بیمارستانِ. گلم. بــهـــع این که میدونه.نکنه به کس دیگه ای هم گفته باشه؟ نه فکر نکنم آخه گفت خواهر وای خواهر برادرن پس بگو چرا انقدر به هم شباهت دارن. خوب با این حساب پس پدرام هم میشه پسر عموش...جنگیره.. مانتو پاییزه پانیذ بهار: خوب حالا که اومدم پس بی خیال منم برم جا دوست سحر بده اومدم و نرم اون جا. بهراد: اوکی برو ولی اسم این دوست سحر چیه؟ بهار با شک گفت: نیلوفر....مهراد بند انداز دستی اسلیک Slique بهراد: ها؟ چی شد؟ طرف دختر یا پسر؟ بهار با تشر گفت: اِ!! بهراد معلومه که دختره ولی من اسـ یهو بهراد پرید وسط حرفش و گفت: نکنه اسمش نیلوفر مهراد؟ بهار: آها...اها...دقیقا همینه.....تو..تو از کجا میشناسیش؟ بهراد: این همون همکارمونه که گفتم وقتی زخمی بود پیداش کردیم و آوردیمش بیمارستان....همون که باعث شد نیام دنبالت.. بهار:اهوم گرفتم خوب من برم. بهراد: باشه برو فقط وقتی خواستیم بریم با خودمون بیا. بهار: باشه من رفتم فعلا. از ضربات پاش رو زمین فهمیدم که داره میاد این سمت...سریع حالت عادی گرفتم طوری که انگار تازه دارم از اون جا رد میشم.
بو? محرمش میاد
خیمه و پرچمش میاد
فرشته از تو آسمون
برا? ماتمش میاد!
رقیه دخترش میاد
صدا? مادرش میاد!
تشنگ? با لبش میاد
حسین حسین ازش میاد
الس?م ع?ک ?ا اباعبدالله الحس?ن
روزى شیخى نزد عارف اعظم آمد و گفت من چند ماهى است در محله ى خانه گرفته ام روبروى خانه ى من یک دختر و مادرش زندگى مى کنند هرروز و گاه نیز شب مردان متفاوتى انجا رفت و امد دارند مرا تحمل این اوضاع دیگر نیست عارف گفت شاید اقوام باشند گفت نه من هرروز از پنجره نگاه میکنم گاه بیش از ده نفر متفاوت میایند بعدازساعتى میروند.عارف گفت کیسه اى بردار براى هرنفریک سنگ درکیسه اندازچند ماه دیگر با کیسه نزد من آیى تا میزان گناه ایشان بسنجم . .شیخ با خوشحالى رفت و چنین کرد.بعد از چندماه نزد عارف آمد وگفت من نمى توانم کیسه را حمل کنم از بس سنگین است شما براى شمارش بیایىد عارف فرمود یک کیسه سنگ را تا کوچه ى من نتوانى چگونه میخواى با بار سنگین گناه نزد خداوند بروى ؟؟؟ حال برو به تعداد سنگها حلالیت بطلب و استغفارکن ..چون آن دو زن همسر و دختر عارفى بزرگ هستند که بعدازمرگ وصیت کرد شاگردان و دوستارانش در کتابخانه ى او به مطالعه بپردازند .اى شیخ انچه دیدى واقعیت داشت اما حقیقت نداشت .همانند توکه درواقعیت شیخى اما درحقیقت شیطان ...نیلوفر با صدای گرفته ای گفت : این قدرغر نزن سپهر. صابون کوسه بی توجه به شرایطی که داره با صدای نسبتا بلندی گفتم : خفه نشی یه وقت... سحر : تو خفم نکنی خفه نمیشم. با حالت کلافه از این که نمیگه چی شده گفتم : سحر جان چرا رک و پوس کنده نمیگی چی شده؟ هان؟ بازم نیم نگاهی بهم کرد و به یه جای نامعلوم نگاه کرد و گفت : ببین سپهر من 12 سال مدرسه رو تونستم مخفی کنم که یه نیمه جنم و.... تا ته مارجرا رو گرفتم.. ــ کی فهمیده تو نیمه جنی؟نترسید؟ ــ پوووف...بهار...بهار امیری. صابون کوسه ــ همونی که گفتی از موقعی که وارد دانشگاه شدی باهاش صمیمی شدی؟ بند انداز دستی اسلیک Slique با سر تایید کرد و گفت: آره همون. ــ خوووب نترسید؟هر چی نباشه اون یه انسانه... سحر طوری که انگار یه چیز باحال کشف کرده گفت: نـه بـابـا...تـازه بـگــو چــی گفت؟؟؟؟ میرم به این پرستارت بگم بیاد بهت سر بزنه. وقتی آنی رفت بیرون منم از گوشه ی اتاق که ایستاده بودم به سمت تخت نیلو رفتم و رو صندلی کنارش نشستم.من حق نداشتم سرش داد بزنم ؛ الانم میدونم از دستم دلخوره و نشون نمیده. با صدای آرومی گفتم : ببخشید نیلوفر خوب عصبی شدم. در حالی که با ناخونای نداشتش بازی میگرد گفت : ایرادی نداره. ــ دِ نشد ؛ ببین من و. با آوردن جمله ی " ببین من و صابون کوسه یه لبخند محو زد خودمم نیشم باز شد . آخه این جمله ی "ببین من و " تیکه کلامه منِ و به قول آنی حتی اگه طرف بهم زل زده باشه بازم میگم "ببین من و " نیلو بهم نگاه کرد و گفت. نیلو : ایرادی نداره. حالا خوب شد؟ ــ خوب نه عالی شد زاخار. نیلو : زاخار و کوفت ... زاخار و د..آخخخخخخخخ. با ترس گفتم : خوبی نیلوفر ؟ نیلو:اممممم خوبم فقط پهلوم درد میکنه. با حرص گفتم معلوم نی این آیناز رفته پرستار بسازه یا بیاره. یهو نیلوفر زد زیر خنده. ــ کوفت به چی میخنی؟ خوبه همین دو دیقه پیش رو به موت بودی حالا داری هرهر و کرکر میکنی واسه من؟ با شیطنت نگام کرد و گفت : آنی رفته پرسـ... صابون کوسه اــــــــــــــی واااااااااااااای این چه زری بود من زدم؟خاک توسرت سپهر...برای ماس مالی کردن حرفم سریع گفتم. ــ اِ نیلوفر جان پرید از دهنم بی خیال. خندید و زیر لب " دیوونه ای " گفت.یه لحظه به عمق حرفی که زدم فکر کردم.اَهههه.از دست خودم عصبی بودم آخه این چه حرف چرتی بود؟رو سحر و نیلو و آنی غیرت داشتم اما احساس میکردم غیرتی که به آنی دارم متفاوته با غیرتی که به نیلو و سحر دارم.با حالت کلافه پوفی کردم بالاخره آیناز با یه پرستار اومد.پرستاره تا کارشو انجام داد سریع رفت ؛ مثل اینکه عجله داشت.رو به آیناز که اون طرف تخت نشسته با حرص نگاهش کردم که شروع کرد به سوت زدن و به سقف نگاه کرد.با صدای نیلو بهش نگاه کردم. نیلو : امممممممم.من تو آخرین ملاقاتم با هامون تونستم یه چیزی بفهمممن که میدونم یه چیزی شده اما حالا نمیخواد بگی برو استراحت کن هر وقت خواستی بگو. با سر حرفم و تایید کرد رفت تو اتاقش.منم خودمو انداختم رو کاناپه و به سحر فکر کردم. خوب میدونستم واسه امتحان و این جور چیزا نیس چون یه بار یکی از استاداش انداختش ککشم نگزید.بعد نیم ساعت بلند شدم و همراه آبمیوه به سمت اتاق سحر رفتم.تک ضربه ای زدم و سرم و بردم تو ؛ سحر با همون لباسا رو ی تخت نشسته بود. ویرایش توسط Sanaz.MF : 1393,03,24 در ساعت ساعت : 18:17 ندیدن...... و...... نبودن...... هرگز بهانهی از یاد بردن نیست..... ــــــــــــ رمانم: آتش افراز گمشده.( تموم شده) اگه رمانای فانتزی تخیلی دوست دارید حتما پیشنهاد میکنم بخونید. رمان دیگم: من پرنسس توام؟(در حال تایپ) موضوعش کاملا متفاوته. و رمانی جدید و فانتزی تخیلی به زودی به اسم جادوی رمان ما. 35 کاربر از پست Sanaz.MF تشکر کرده اند . Aliceice , anitak , ATRA72 , darya.n9690 , dayan_78 , delaram_may , delnaz khosravi , dmomayez , elahe76 , elish688 , Fatima.N , kfdh , loove , m.a.r.z.i , mahdis.nzh , majo jojo , Menua1991 , n.d.sari , sany2000 , sara.HB , setareh06 , talis , TaraStar , yaram , zohrealavi , آتیــــــش پاره , اریس_15 , ایرسا01 , خیال غزل , دلارام20 , رها در باران , سهاااااااا , نفسszm , پرنیا بابایی , یاشگین گوگول 1393,03,28, ساعت بود گفتم. صابون کوسه ــ هوووی تو چرا اینقدر دیر اومدی؟ آیناز : هان؟آهان!مثل این که یه مریض ارژانسی داشتن به زور تونستم راضیش کنم بیاد. ــ آهان!!! خوب بچه ها با این اوضاع مثل این که این روح ها دست از سرمون بر نداشتن و هنوز دنبالمونن بنا بر ایـ.. یهو آنی پرید وسط حرفمو با صدا ی بلندی گفت : چـــــی؟ بریم یه خونه؟بیشین بینیم باو. با حرص گفتم : باز ذهن من و خوندی؟ آیناز : sorry sepehr : 19:15 Top | #12 Sanaz.MF Sanaz.MF آنلاین نیست. کاربر نیمه حرفه ای Sanaz.MF آواتار ها تاریخ عضویت فروردین 1393 نوشته ها 750 میانگین پست در روز 3.61 محل سکونت خودمم نمیدونم تشکر از کاربر 1,920 تشکر شده 3,288 در 537 پست حالت من Kesel اندازه فونت پیش فرض ــ اجازه هست آجی گلم؟ بالاخره یه لبخند محو زد و گفت : بیا تو ددیگه. رفتم تو آبمیوه رو دادم دستش و خودم رو صندلی کنار میزش نشستم و بهش زل زدم اونم به یه نقطه ی نامعلوم زل زده بود. ــ نمیخوری؟ نیم نگاهی بهم کرد و آبمیوه رو تا آخر یه نفس خورد.بعدش گذاست رو پاتختیش. ــ شه جاسوسیه مارو میکرد و گذارش کارامون و به مامانش یا همون استاد میداد واسه همین ما سه تا دل خوشی ازش نداریم. نیلوفر بعد یکم فکر کردن گفت : اون گفت که میتونیم از دوتا جن گیر کمک بگیریم...یکیش ناصر مجیدی و یکی دیگه...پارسا..پرهام...آهان آهان پدرام امیری بـ..! یهو همون با هم گفتیم : نــــــــــه!!! ــ پدرام امیری؟امیری؟امیری؟ پدرام امیری؟بهراد امیری؟بهار امیری؟این ها باهم نسبتی دارن؟ بهراد و بهارم یه جورایی باهم ستِ. آیناز : اون جنگیره؟همون همکارمون طبقه ی پایین با پسر عموش بهراد امیـ از این حرکت بچگانش تک خنده ای کردم و مث خودش کش دار گفتم: نــه!! چــی گـفت؟ سحر : گفت که پسر عموی خودش هم جنگیره........ با صدای بلندی گفتم: چـــی؟؟؟؟ گفتی فامیلیش چیه؟؟ سحر: اِ سپهر چته چرا داد میزنی....امیری فامیلیش امیریه. امیری...امیری....چقدر فامیلش آشنا بود... اون روز مطمئن بودم این فامیل و یه شنیدم اما حالا نه تنها مطمئنم بلکه میدونم که اون طرفکیه. با دادی که آیناز تو گوشم کشید به خودم اومدم. آیناز: ســـــپـهـــــر. با غظب نگاهش کردم و گفتم: سپهر و درد چرا داد میزنی؟ خیر سرت 24 سالته شعورت نمیکشه که این جا بیمارستانه؟ آیناز با حالت طلب کارانه ای گفت: رو تو برم هـــــی آقا با شعور..نیم ساعته دارم مثل آدم صدات میکنم... حسین حتی یه کوچولو هم اهمیت ندادی.منم مجبور شدم داد بزنم در ضمن هه صدا بیرون نمیره. ــ حالا هر چی.... به نظرتون از مجیدی کمک بگیریم یا از پدرام امیری هم کارمون؟ آیناز سریع جواب داد: از پدرام امیری همون همکارمون...راستشو بخواین یه چند باری دیدم ذهن هامون در گیره خوب منم کنجکاو شدم و بعد فهمیدم این ناصر مجیدی یه گندایی زده. خوب همون طور که دیدید آیناز به شدت کنجکاوه یا بهتر بگم فضوله واسه همین از قدرت خاصش که همون خوندن ذهن و حافظه ی افراد هس زیاد استفاده میکنه ...ولی من از قدرتم ساق شلواری توکرکی خوشم نمیاد و هم نمیتونم استفاده کنم چون گردنبند مورد نیازم نیس.. صابون کوسه نیلوفر: خوب پس از امیری کمک میگیریم و واسه امنیت بیشتر میریم خونه ی من چون بزرگتره هم منی که اوضاعم این طوریه خونه خودم راحت ترم... ــ نچ نچ نچ شما یه هفته باید بستری باشی. با اعتراض گفت: سپهر من تا یه هفته این جا دووم نمیارم من میخوام برم خونه. بی توجه بهش رومو به طرف دیگه ای کردم.خوب میدونم از بیمارستان متنفره اما بی چاره همیشه به خاطر بلاهایی که اکثرشم من سرش میارم تو بیمارستان به سر میبره.تو همین هین تقه ای به در خورد بعد سحر تو چهار چوب در نمایان شد. سحر: سلامممممممم به همگی. اجازه هست؟؟؟؟ دستکش تاچ اسکرین - Silver Touch لبخندی زدم اومدم جوابشو بدم که باز طبق معمول آیناز زود تر از من جواب داد... آیناز: بــــــــه سحر، خوبی؟ خوشی ؟بیا تو.. تنها مرد زندگیم سحر اومد تو و دستش یه دسته گل و یه جعبه ی شیرینی بود.بله دیگه خانوم از کیسه خلیفه میبخشه به فکر جیب من بد بختم نیس. نیلوفر: به به سحر خانوم خوبی؟ سحر: خوبم مرسی...تو چه طوری نچ نچ نچ ببین باز با خودت چی کار کردی.... مشکوک برگشت سمت من و چشماش و ریز کرد وگفت: نکنه باز تو بلایی سرش آوردی. با حالت طلب کارانه ای گفتم: علیک خواهرجان خوبی؟ منم خوبم از احوال پرسیای شما. با لبخند اومد سمتم و گونم بوسید و گفت: سلام بر بهترین داداش دنیا که از خوشانسی نسیب من شده. با قیافه ای که تابلو بود الکی دارم خودم و متعجب نشون میدم گفتم : من به همون سلام خوبی راضی بودم. سحر اصلا به حرفم اهمیت نداد و رو به نیلوفر گفت: راستی من یکی از . صابون کوسه با چشمای گرد شده از تعجب گفتم: هامون؟ حالا چی فهمیدی؟ هامون پسر اوستادمون بود.یه جورایی همی ــ اینا غر نیس نیلو ؛ ممکن بود به دست چنتا روح سرگردان که توسط یک احمق احضار شده بمیری. دیگه داشتم عصبی میشدم که آیناز به صورت زمزمه مانند گفت : سپهر آروم تر. (بعد بلند گفت) خوب من ـ.... ــ چـــــــــی؟ پسر عموش؟ آیناز: آره خوب.پس فکر کردی برای چی فامیلاشون یکیه؟ ــ هان؟ من اصلا فکر نکردم. آنی پوفی کرد و هیچی نگفت. نا خداگاه ذهنم رفت به چند روز پیش. ******(چند روز پیش سپهر) تو آشپز خونه در حال درست کردن آب پرتقال برای سحر بودم که صدای در اومد وقتی رفتم تو ی هال سحر و دیدم که داره با یه اخم غلیظ کفشاش و در میاره..تو فکر بود طوری که انگار تو این دنیا نبود. ــ علیک سلام سحر خانوم.خوبی. خیلی کوتاه جوابم وداد : سلام ؛ خوبم. مانتو پاییزه پانیذ ــ چیزی شده.؟ بازم خیلی کوتاه و اروم گفت: نه. صابون کوسه ــ پوووف. هم اومده این جا آخه میدونی منتظر یکی از اقوامش بود که دم دانشگاه بیاد دنبالش ولی اون نیومد و اونم مجبور شد با من بیاد. با حالت نیمه فریاد گفتم: چی دوستت؟ همونی که فهمی؟ الان کجاس؟
قبل از ورود به هر موضوعی!
درون ساق شلواری توکرکی مطابق عکسی که مشاهده می کنید کرکی می باشد و پاهای شما را گرم نگه داشته و شما می توانید درفصل پاییز و زمستان از آن استفاده کنید و لذت ببرید. شما میتوانید این ساق شلواری را با مانتو و پالتو همانطور که می دانید در زمستان و در سرما کار کردن با گوشی لمسی و دستان سرد بسیار دشوار است. و از آنجا که دستکش های معمولی روی گوشی هیچ عکس العملی ندارند، شما جنس دستکش ها 100% کتان خالص بوده و سر انگشتان از الیاف نقره می باشد.
- با استفاده از این دستکش ها به راحتی در سرمای زمستان، از گوشی لمسی خود استفاده نمایید.
- ارائه شده در 4 رنگ مشکی، آبی، طوسی و قهوه ای. (در صورت مهم بودن رنگ دستکش هنگام تکمیل فرم سفارش در قسمت پیغام رنگ مورد نظر خود را ذکر نمایید)
- سایز این محصول به گونه ای است که برای هر دستی مناسب می باشد.مجبور هستید دستکش های خود را در بیاورید و با دست های سرد از گوشی یا تبلت خود استفاده کنید. در اینجا دستکش سیلور تاچ به کمک شما می آید. این دستکش ها مانند دستکش های زمستانی دست ها را گرم نگاه میدارند با این تفاوت که شما می توانید با گوشی، تبلت یا هر وسیله لمسی دیگر خود به راحتی کار کنید. سبب این امر، استفاده از الیاف نقره در نوک انگشتان دستکش است که قابلیت اتصال دست با گوشی را فراهم می سازد. برای اولین بار در ایران، توسط شرکت میهن استور، دستکش های سیلور تاچ، مشکل استفاده از گوشی، تبلت یا هر وسیله لمسی در سرما را برای همیشه حل می کند. به همراه بوت استفاده کنید که فرم بسیار شیکی به پوشش شما می بخشد. ساق شلواری توکرکی دارای کیفیت فوق العاده عالی بوده و به صورت Free Size عرضه شده است و به نوعی طراحی شده است که برای تمام سایز ها قابل استفاده می باشد.
دقت کنید!
که جوابتون به تو چه نباشه
در کشور ما نور خدا هادی فضل است/وز نور خدا جان گرفت دانش آموز
با آن که همه روز و همه مکتب علم است/لیکن که یکی روز بود ثابت و پیروز
روز دانش آموز مبارک
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ اس ام اس روز دانش آموز ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
شعار جدید روز دانش آموز!
"ما خواهان آزاد شدن تقلب در امتحانات هستیم!"
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ اس ام اس روز دانش آموز ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
روز به ذلت کشیدن "استکبار جهانی" توسط دانش آموزان ایران زمین مبارک
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ اس ام اس روز دانش آموز ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
از ستم جبر به جان آمدم/از غم املا به فغان آمدم
خسته شدم بنده ز جغرافیا/هم ز اروپا و هم از آسیا
من چه کنم آب و هوایش بد است/یا که فلان رود به رویش سد است؟!
یا که فلان چشمه فلان جا بود/رقص کنان راهی دریا بود؟!
این که نشد آب و نشد نان من!/نمره بده نمره بده جان من!
نمره بیست تو بود دلپذیر/بنده فدای تو شوم ای دبیر!
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ اس ام اس روز دانش آموز ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
اختر و ماهی فروزانی محصل/تو آن جوایای عرفانی محصل
به دنیای که تاریک است از جهل/همان خورشید تابانی محصل
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ اس ام اس روز دانش آموز ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
درختت بارو با علم و دانش/همان معدن که پنهانی محصل
به فکر و ذکر داری صد معما/به خدمت نسل انسانی محصل
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ اس ام اس روز دانش آموز ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
فهمیده به ما فهماند درس دفاع و پاسداری از ارزشهای اسلامی را.
او درس پروانه وار سوختن تا به وصال معبود رسیدن را به ما آموخت .
او به همه فهماند که چگونه می توان از قعر نیستی به اوج هستی رسید .
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ اس ام اس روز دانش آموز ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
بیا و نگاهت را تا پروانه زارِ شادی ببر. روی پای خود بایست و نشاط آورترین ناحیه روزگار را تماشا کن…
بیا و به اشیای پیرامون خود رنگ معنویت بزن.
کارهایت را مطابق ثانیه های زلال آب ها تنظیم کن.
بوی بهشت را روی خلوت دل بگستران.
تو به جمع گرم ساقه های سبز و نوجوان پیوسته ای و این، سرآغاز شاد و شیرین جست وجوگری توست
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ اس ام اس روز دانش آموز ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
رزوهای دور و دراز توست که به تکه تکه این دنیای بزرگ، امید و جنبش می بخشد؛ پس تنفس کن هوای زندگی و شور و سازندگی را.
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ اس ام اس روز دانش آموز ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
حسین فهمیده چه زیبا تصویرحقیقی رهایی از کالبد جسم خاکی و پرواز و مأوا گرفتن در جوار معبود را به نمایش گذاشت .
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ اس ام اس روز دانش آموز ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
ایام نوجوانی غافل مشو ز فرصت کاین آب برنگردد دیگر به جویباران
“صائب تبریزی”
ی دانه ی گندم را همراه خود نداشت . Solomon sent and the ant asked her fate .... مورچه گفت : " ای پیامبر خدا ساق شلواری توکرکی در قعر این دریا سنگی تو خالی وجود دارد و کرمی در درون آن زندگی می کند . خداوند آن را در آنجا آفریداو نمی تواند ار آنجا خارج شود و منروزی او را حمل می کنم . خداوند این قورباغه را مامور I had the sea to carry and lift cream. این قورباغه مرا به کنار سوراخی که در آن سنگ است می برد و دهانش را به درگاه آن سوراخ می گذارد من از دهان او بیرون آمده و خود را ساق شلواری توکرکی به آن کرم می رسانم و دانه گندم را نزد او می گذارم و سپس باز می گردم وبه دهان همان قورباغه که در انتظار من است وارد می شود او در میان آب شناوری کرده مرا به بیرون آب دریا می آورد و دهانش را باز می کند ومن از دهان او خارج میشوم ." Solomon Ant said: ((when grain to it that no cream is heard anything from him?)) Ant said yes, he says: O God within my livelihood to the rock at the bottom of the sea, do not forget about the slaves by faith and not forget Thy mercy. There was one no one no one other than God. ساق شلواری توکرکی King who had a daughter .dkhtrh son died for Baghban .takh day she says to him: "What other time to a meeting. ساق شلواری توکرکی Ma go hand in marriage!" His case to the gardener"s son says mother was a textile fire with anger, "says the Qlt like rocks and understand something had dilatory Nice sound as possible. Therefore, the daughter of King Hussein Where and Where?" Madrh down boy not trying to be a palace door, trying to sit up, "stone ambassador". Brndsh crew so he could see the king. King laughs and says: "God made you and happy spirits De Haro Yvvnh way too." ... She learned Shstsh and verjuice stuck so بازی های لیگ برتر چهاردهم فوتبال از این هفته مجددا پخش مستقیم شود. براین اساس و با توجه به اینکه رقم قبلی توافق طرفین 22 میلیارد و 500 میلیون تومان بود، رقم جدید برای فوتبال به 29 میلیارد و 250 میلیون تومان افزایش پیدا کرده است. badly that she sees Pdrh fire and transmitting orders to bring him to the palace. The king thought that the son of the head unit, says: "That which does not shed. I bet that bass Hess Vshrvty do. حسین بیش از آنکه تشنه آب باشد One of these kids is to go look "good goals laugh" stuck in front of your face and i get Vmdy Bdkh the the latter Rvhm tell you. "Wish him the first read and understand the log peas theorem." Welcome flowers funny "stories were well ساق شلواری توکرکی known property that you are only a seed, and that you spell garden. Once the boy was sitting with his head down to Kenji spoke that he understands the pain Sebe?. Say the magic horse horse and human readable form to an empty well. Horse says, "Let"s ride that I have done half of June. I know you have to go till the garden. "The happy boy ساق شلواری توکرکی jumps off the horse and the saddle after a general way, where we"ll arrive in a garden full of Derend Shetty beautifu
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ اس ام اس روز دانش آموز ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
سفرهایی از این سال تا تولد لطیف باران، برای تو ترسیم شده است. خنده های گلبرگ های نو، چقدر شبیه سجاده کوچک توأند که وقت نماز، همه جا را معطر می کند! بلوغ تو آغازگر مسیر پر از مهر بندگی است.
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ اس ام اس روز دانش آموز ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
فهمیده به همه فهماند که چگونه می توان تمام وجود را در قربانگاه عشق به معشوق تقدیم کرد .
او به ما فهماند درس دفاع و پاسداری از ارزشهای اسلامی را.
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ اس ام اس روز دانش آموز ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
چه دلهره های دلکش و اضطراب های غریبی است این ترانه رویش و این عطش بی امان دانستن!
قدر سرگیجه هایت را قدر پرسش هایت را خوب بدان!
بگذار آسان و بی کاستی، شعله های کوچک اندیشه و احساس در تو شکوفا شود!
کاراته که آماده حضور در مسابقات قهرمانی جهان شده است قرار بود روز گذشته با دریافت روادید از سفارت آلمان عازم این کشور شود که این سفارت از صدور روادید اعضای تیم ملی کشورمان خودداری کرد. ارائه مدارک و گذرنامههای جعلی دلایل غیر معقولانهای بود که سفارت آلمان آن را دلیل عدم صدور ویزای اعضای تیم کشورمان اعلام کرد و ابهامات زیادی را برای حضور تیم ملی در مسابقات جهانی به وجود آورد. در چنین شرایطی مسئولان فدراسیون کاراته با حضور در وزارت امور خارجه اعتراض رسمی خود را به این اقدام سفارت آلمان ارائه سامیار خوابالو کرده و خواستار پیگیری سریع این موضوع شدند. ساق شلواری توکرکی پیگیری مسئولان وزارت امورخارجه در نهایت منجر به این شد تا شرایط اعزام تیم ملی به آلمان فراهم شود و ساعاتی قبل سفارت آلمان در تهران روادید اعضای تیم ملی را صادر کرد. بر این اساس کاروان تیم ملی کاراته کشورمان ساعت 4 بامداد صبح فردا تهران را به مقصد برمن آلمان ترک میکند. ابتدایی به شرح زیر است اعضای تیم ملی السلام علیک یا اباصالح المهدی کاراته در حالی با صدور روادید صبح فردا تهران را به مقصد برمن آلمان ترک میکنند که کاتاروها در انتظار صدور روادید از سوی سفارت لهستان هستند. به گزارش خبرنگار مهر، پس از پیگیری مسئولان وزارت امور خارجه، روادید اعضای تیم ملی کاراته برای حضور در بیست و دومین دوره مسابقات قهرمانی جهان عصر امروز دوشنبه از سوی سفارت آلمان در تهران صادر شد و این تیم ساعت چهار بامداد فردا سه شنبه 13 آبان ماه از طریق مسیر امارات راهی برمن آلمان خواهد شد. طبق برنامه مهلت ثبت نام برای حضور در این مسابقات فردا سهشنبه به پایان میرسد و برای انجام مراحل کار محسن آشوری دبیر فدراسیون که تلاش زیادی برای اخذ روادید داشت به همراه با جواد سلیمی رئیس کمیته داوران عصر امروز دوشنبه راهی آلمان شدند. علمای دینی بحرین با انتشار بیانیه ای در این خصوص اعلام کردند: ساق شلواری توکرکی نمادهای عاشورایی در بحرین ریشه های تاریخی طولانی دارد و پیشتر به شکل کاملا آزادانه در این کشور به نمایش در می آمد و هیچ کس حق ندارد که از به اهتزاز در آمدن پرچمها و نمادهای عاشورایی در بحرین جلوگیری کند. در ادامه این بیانیه ضمن محکوم کردن هتک حرمت علیه نمادهای عاشورایی تاکید شده که این نمادها باید به شکل آزادانه همچون گذشته برقرار باشد. در این بیانیه اقدام نظامیان آل خلیفه در هتک حرمت علیه نمادهای عاشورایی اقدامی بسیار خطرناک و تحریک آمیز توصیف شده است که توطئه ای علیه نمادهای دینی و بر خلاف قوانین اساسی این کشور محسوب می شود. علمای دینی با طرح این سؤال که هدف از این اقدامات تحریک آمیز چیست؟ window and enjoying the happiness of their child. Suddenly he saw a mother crocodile swam toward her. The mother ساق شلواری توکرکی panicked and ran to the lake with his son shouted shouted. Her son back, but it was too late. The crocodile grabbed the baby"s legs with a rotation of the underwater pull, the mother came and took her by the arm on the waterfront. The boy with the power to kill a crocodile, but a mother"s love ... آنقدر زیاد بود که نمی گذاشت پسر در کام تمساح رها شود.کشاورزی که در حال عبور از آن حوالی بود ، صدای فریاد مادر را شنید، به طرف آنها دوید ساق شلواری توکرکی و با چنگک محکم بر سر تمساح زد و او را فراری داد. The boy was rushed to the hospital fast. Two months after the boys recover. اما اعضای تیم ملی کاتا در بخش مردان که از سفارت لهستان برای اخذ روادید اقدام کرده بودند تاکنون موفق به دریافت روادید نشدهاند. مسابقات کاتا در این دوره از مسابقات کارواش خانگی جت مینی یکشنبه 18 آبان ماه در آخرین روز رقابتها برگزار میشود و ترکیب احد شاهین، فرزاد محمد خانلو و آرمین روشنی میتوانند طی روزهای آینده با دریافت روادید خود را به محل برگزار مسابقات برسانند. همچنین سایت فدراسیون کاراته از مسعود رهنما و سیدمحمد حسینی به عنوان مربیان تیم ملی در بخش کومیته نام برده است که خبرنگار مهر کسب اطلاع کرد شهرام هروی و حسین روحانی دو مربی تیم ملی که با فدراسیون طی روزهای گذشته به مشکل برخورده و در آخرین دور تمرینات نیز حضور نداشتند این تیم را همراهی خواهند کرد. نسرین دوستی در وزن 50-کیلوگرم، فاطمه چالاکی در وزن 55- کیلوگرم، رزیتا علیپور وزن 61- کیلوگرم، پگاه زنگنه در وزن 68- کیلوگرم و حمیده عباسعلی در وزن 68+ کیلوگرم در بخش کومیته انفرادی و مهسا افسانه، الناز تقیپور و نجمه قاضیزاده در بخش کاتا ترکیب تیم اعزامی بانوان را تشکیل میدهند. ستاره موسوی و لیلا بهرامی نیز کادر فنی تیم بانوان هستند. همچنین در کومیته انفرادی مردان امیر مهدیزاده در وزن 60- کیلوگرم، سعید احمدی در وزن 67- کیلوگرم، بهمن عسگری در وزن 75- کیلوگرم، ذبیحاله پورشیب مانتو پاییزه پانیذ در وزن 84- کیلوگرم، سجاد گنجزاده در وزن 84+کیلوگرم و ایمان سنچولی، ابراهیم حسن بیگی، سامان حیدری در کومیته و فرید حقیقی در کاتای انفرادی در این دوره از مسابقات به دیدار رقبای خود میروند. بیست دو دومین دوره رقابتهای کاراته قهرمانی جهان طی روزهای 14 تا 18 آبان ماه به میزبانی آلمان در شهر برمن برگزار میشود. His feet were pierced with the jaws of a crocodile and nail scars on his left arm. The child was interviewed by a reporter who asked him to show it to her wounds. Pulls the boy aside and showed the wound discomfort, then proudly showed his arms and said ساق شلواری تو کرکی ضخیم The wounds of love, my love, are these scratches.
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ اس ام اس روز دانش آموز ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
امروز، روز حسین فهمیده و همه هم سن و سال های جسور و با شهامت اوست که قدر نوجوانی خود را می دانند و هر سال، مثل امروز با همه خوبی ها، تلاش ها، مردانگی ها و تازگی ها، دست دوستی می دهند.
نوجوان سبز! روزت مبارک!
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ اس ام اس روز دانش آموز ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
چیزی کم نداری در راه رسیدن به خواسته های درست. کنجکاوی، در بساط نوجوانی ات یافت می شود؛ به شرطی که به موقع و به جا از آن بهره بگیری.
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ اس ام اس روز دانش آموز ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
این تردیدها، نشانه های خوبی است که تو را به ساحل امن آرامش می رساند؛ اگر سرکوبشان نکنی و بهانه بی حالی و بی تحرکی نسازیشان، بلکه قدرشان را بدانی و از آنها پلی بسازی به سوی بزرگ ترهایی که حالا از مزرعه تجربه و علمشان، خوشه های کمال می چینند.
One day the Prophet Solomon (peace be upon him) was sitting on the beach, watching the ant was carrying that seed themselves into the sea ساق شلواری توکرکی slyman (AS) is still look at him the moment he saw him near the water Rsyd.dr Frog he looked out to sea and he opened his mouth, ants entered into his mouth, and frogs went into the water. سلیمان مدتی در این مورد به فکر فرو رفت و شگفت زده فکر می کرد ، ناگاه دید آن قورباغه سرش را از آب بیرون آورد و دهانش را گشود ، آن مورچه آز دهان او بیرون آمد، ولl flowers and all the colors and shape. Horse says, "so I can not spell broken into my garden and the rest of the work for you to finish it. ساق شلواری توکرکی Remember to let Tvbagh Pato, flowers opens all humble and say "I put a good laugh." Do not listen to CD garden center and go straight. "Happy laughing flowers" on the root of nail you put the two stones showed that people stand and follow them. "And boy does the same thing but to" put a good laugh "black from dirt and dust everywhere brings up that do not. Jonbed sees him as a whole person and ساق شلواری توکرکی Hvarshan Dnbalshnd the term" Do not let the sweet smile takes away the mud!"اسبه که می بیند پسره تو هچل افتاده جلد وسریع خودش را به او می رساند و اشاره داشتند که انجام چنین اقداماتی تلاش برای آلوده کردن مراسم دینی و عزاداری عاشورا به مسائل امنیتی و ایجاد چالش، تفرقه افکنی و دامن زدن به فتنه طایفه گرایی در این کشور است. شایان ذکر است پایگاه الوفاق بحرین با انتشار تصاویری از ادامه سیاستهای سرکوبگرانه و ضد دینی آل خلیفه در تخریب نمادهای عاشورایی خبر داده بود. به قصر پادشاه و شاه که از خوشحالی سر از پا نمی شناسد می گوید : " خوش خنده بخند ." The following scores his smile and laughter is what you Ghzlkhvan garden is chicken. پادشاه رئیس سازمان لیگ حرفه ای فوتبال ایران اعلام کرد با مسئولان سیما به توافق رسیدند و پس از افزایش 30 درصدی رقم قرارداد از هفته چهاردهم بازیهای لیگ برتر فوتبال پخش میشود. به گزارش خبرنگار مهر، مهدی تاج عصر امروز یکشنبه با تایید خبر توافق با مدیران صدا و سیما گفت: بعد از چند نشست سرانجام مدیران فدراسیون فوتبال و صدا و سیما به توافق رسیدند و قرار شد با افزایش 30 درصدی رقم قرارداد سال گذشته، می بیند پسره اگر جنسش ساق شلواری توکرکی شیره هم بوده حالا عسل از آب در آمده و می گوید : " دستکش تاچ اسکرین - Silver Touch یه شرط بیشتر ندارم و اونم اینکه بری بگردی وبرام ساق شلواری توکرکی " ماهی سخنگو " رو هم بیاری که هم من حوصله م سر نره و هم اینکه ماهی های تو sometimes I enjoy the pool with her story. "I saw him cut back wherever he goes before the horse and Halysh case. Horse, "says that the Ppysh come. Let"s go ride." There is a garden there are a high mountain and under every stone fountain flowing Ynhvbhsht works Tachshm garden full of pools of crystal and gold fish Yi. Horse says: "All the fish get into the garden will call you names, lest the new Gvlshv hard. To go forward, you rock. The bottom of the V-Ray. Mahyst and stayed there Astkhryst that it"s a" talking fish. "Yi N requested a king. Myndazy tour and fish ساق شلواری توکرکی that got away objects quickly. Njnby bad anymore." The boy"s horse pendant inspired by his ear and goes out of your garden. To "fish talking "takes the thunder himوحشت انداخته و میان گرد و خاک و تاریکی دور می شود که یکهو دنیا به چشمش روشن شده و می بیند آدمهای سنگ شده هرکدام از گوشه ای جان گرفته و افتاده اند دنبال او که "talking fish" from his hand and take him out of fear of risk Jonbed .asbh are rescued and brought her to the palace in a flash. " King said that the guy with the "talking fish" and he sees the right to say that he kept his promise and his daughter. You are all state joint ساق شلواری توکرکی celebration for a while, the sound of drum and fife deaf ear to the sky. Sky has also cracked three apples falls. One of mine, a mine storyteller, you"re one of us One hot summer day, a little boy with his clothes in a hurry and went laughing dive into the lake. His mother looked out the مثل باد دور می شوند .می رسند علمای دینی بحرین ضمن محکوم کردن تخریب نمادهای عاشورایی در این کشور توسط رژیم آل خلیفه، انجام چنین اقداماتی را بسیار خطرناک و توطئه آمیز توصیف کردند. به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از المنار، بسیاری از علمای دینی بحرین، تخریب نمادهای عاشورایی را در این کشور توسط رژیم آل خلیفه به شدت محکوم کردند. ستاره پرتغالی تیم فوتبال رئال مادرید با گلی که مقابل گرانادا به ثمر رساند یک رکورد 79 ساله را در لالیگا جابجا کرد. به گزارش خبرگزاری مهر، کریستیانو رونالدو که بهترین روزهای فوتبالی خود را در تیم رئال مادرید سپری میکند این هفته با گلزنی مقابل گرانادا تعداد گلهای خود را در پایان هفته دهم لالیگا به عدد 17 رساند تا صاحب رکوردی بینظیر در تاریخ مسابقات باشگاهی اسپانیا شود. بر اساس گزارش AS رکورددار گلزنی حسین را منتظرانش کشتند در 10 هفته ابتدایی تاریخ این مسابقات، لانگارا بازیکن تیم رئال اویدو بود که در فصل 1936 - 1935 موفق شده بود 16 گل را به ثمر برساند. این رکورد تاکنون پا برجا مانده بود تا اینکه کریستیانو رونالدو در بازی با گراندا هفدهمین گل خود را در 10 دیدار به ثمر رساند و رکورد تازهای را در تاریخ لالیگا به ثبت برساند. فهرست بهترین گلزنان تاریخ لالیگا در 10 بازی سفارت آلمان سرانجام برای اعضای تیم ملی کاراته ایران جهت حضور در مسابقات قهرمانی جهان روادید صادر کرد. به گزارش خبرنگار مهر، تیم ملی
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ اس ام اس روز دانش آموز ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
بلوغ تو چقدر به جوانه های درخت می ماند که رو به پنجره می شکفند!
قرار است پا به نهالستان آوازهای ماه بگذاری.
وقتِ آن رسیده است که خود را با آسمانی ترین روزها بسنجی و با توانستن برابر بدانی.
این بافت ویژگی های منحصر به فردی دارد که آن را برای استفاده در بالشت بی نظیر ساخته است . همانطور که در تصویر می بینید دو لایه ی شبکه ای شکل بوسیله ی الیافی به هم متصل شده اند که ارتفاع پارچه را می سازند . این الیاف خاصیت ارتجاعی داشته و انعطاف پذیرند . خاصیت ارتجاعی و انعطاف پذیری بافت سه بعدی فشار وارد بر پوست را به طور مساوی تقسیم می کند و بنابراین از پوست حساس سر و صورت محافظت می گردد . همچنین این خاصیت ،انطباق هرچه بیشتر بالشت با اندازه های سرو گردن شما را ممکن می سازد به طوری که شکل طبیعی ستون فقرات گردن حفظ خواهد شد و شما خواب راحت و عمیقی را تجربه خواهید کرد . 1 ما می گوییم بالشت طبی تنفسی زانکو از ستون فقرات شما محافظت می کند و از گردن درد جلوگیری می کند : چرا؟ به 2 دلیل اول اینکه ارتفاع و حجم بالشت طبی تنفسی زانکو قابل تنظیمه . یعنی اینکه شما بر اساس اندازه های شخصی خودتون و اینکه به چه شکلی می خوابید( به پشت می خوابید یا به پهلو) ، می تونید ارتفاع بالشت را تنظیم کنید . بالشت باید طوری فاصله بین گردن و تشک را پر کند که سرو گردن در یک راستا باشند .
دوم و مهمتر اینکه در بالشت طبی تنفسی زانکو از بافت سه بعدی استفاده شده . این بافت انعطاف پذیر و قابلیت ارتجاعی دارد پس با اندازه های سر و گردن شما هماهنگ می شود . وقتی سر و گردن موقع خواب در یک راستا قرار بگیرد ، انحنای طبیعی ستون فقرات گردن حفظ می گردد و به آن آسیب نمی رسد . می تونید مقاله ی حمایت از ستون فقرات گردن با بالشت طبی تنفسی زانکو را هم مطالعه کنید . 2 ما می گوییم با بالشت طبی تنفسی زانکو شبا گرمتون نمی شه و عرق نمی کنید : چرا؟ چون ما در تولید بافت بالشت طبی تنفسی زانکو از بافت سه بعدی استفاده کردیم . بافت سه بعدی تکنولوژی روز اروپاست که برای اولین بار با بالشت طبی تنفسی زانکو به بازار ایران معرفی می شه . فقط بهتون بگم که انگار روی کپسول های هوا خوابیدین . برای آشنا شدن با این بافت می تونید مقاله ی بافت سه بعدی در بالشت طبی تنفسی زانکو را بخوانید . 3 ما می گوییم اگر هم به طور طبیعی تعرق شدید دارید ،
بالشت طبی تنفسی زانکو خیس نمی شه : چرا؟ چون عرق و رطوبت به بافت سه بعدی بالشت نفوذ می کنه و رطوبت روی بالشت پخش نمیشه . اینجوری بالشت خیس نمی شه و شما رو موقع خواب اذیت نمی کنه . 4 ما می گوییم با بالشت طبی تنفسی زانکو نهایت بهداشت شخصی رو خواهید داشت : چرا؟ بالشت جزء آلوده ترین چیزهای اطرافتونه ، می گین نه یک سرچ توی اینترنت بکنین اما همه شما می دونید شستن بالشت چقدر سخته . بالشت ها به سختی شسته می شن و تازه اگه آفتاب باشه یک هفته طول می کشه خشک بشه. بافت سه بعدی بالشت طبی تنفسی زانکو را می تونید هفته ای یک بار خیلی راحت بشورید و خشک شدن سریعش رو هم ببینید . بافت سه بعدی برای اولین بار در ایران جهت تولید بالشت تنفسی زانکو مورد استفاده قرار گرفته است این بافت از دولایه ی بالایی و پایینی شبکه ای شکل تشکیل شده که الیاف انعطاف پذیر با خاصیت ارتجاعی این دو لایه را به یکدیگر متصل نگه می دارند و ارتفاع پارچه را می سازند . بافت سه بعدی نسبت به هوا و رطوبت نفوذپذیر بوده و قابل شستشو است.